تنها دقیقه ای ، شبی را به بلندترین شب سال مبدل می سازد ، یا به تعبیری دیگر دقیقه ای به شبی منزلت یلدا شدن می بخشد .آری، اینست معمای هستی ، اینست راز برتر شدن ، تنها به قدر دقیقه ای ، قدی ، قدمی و یا قدر و منزلتی حتی پنهانی.
شب یلدا شبی ایست که به قدر دقیقه ای بیشتر بودنش ، منزلت خاص بودن به خود گرفته و میتوان با کنار هم بودن و شاد بودن ، احساس نهفته شب را لمس کرد و همان یک دقیقه را ، بارها بوسید.
شب یلدا شبی ایست که در آن انار محبت دانه می شود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسه های لبریز از شوق می گردد. شبی که طراوت هندوانه های تازه تابستان به سرمای دستان زمستان هدیه می شود و داغی نگاه های زیبای بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و در ازدحام بشقاب های کوچک بلور، شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها، تقسیم می شود و کام های همگان را شیرین می کند.
یلدای طولانی سال، بهترین مجال برای نیم نگاهی کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایی که در سرعت عبور، خلاصه می شوند و از کانال های پر پیچ و خم سیم های ارتباطی که اتفاقاً برای همه ما دغدغه ای سالیانه است می گذرند و این گذشتن ، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینیِ در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایی های فرداست.
یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبی هایمان بوده و امروز بر روی طاقچه عادتهایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند. بهانه ای است برای شنیدن پندها و تجربه های ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی را که در پس وقت نداشتن ها و بی حوصلگی های ما مدفون مانده اند و مجالی ایست برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغله های زندگی رنگ باخته است .
آری ، یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
می خواهم مختصر بگویم ،امشب زمانی که آخرین دقیقه آذر را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم، بر ماست تا در اوج شادی و فراخ، دانه های تسبیح فیروزه ای زندگیمان را به دقت مرور کنیم و به یاد شادی و غم دیگران هم باشیم .آنهایی که شاید در همین یک دقیقه سال پیش ، هم نشین کرسی محبتمان بودند وحالا ...
دوست دارم برایشان از ته قلبمان خدا را صدا کنیم و فارغ از پیچ و خم های روزمره زندگی ، همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب و بیاد ماندیشان ، میهمان نماییم .
دوست و هم صنفی عزیزم ، اگر امسال مشکلات و سختی های کار و زندگی ، تابستان وجودت را در سرمای فشارها و نداری ها دفن کرده و گره زنده بود ، امشب دقیقه ای را داری تا فارغ از تمام آنها ، چشمانت را ببندی و خود را در بال نعمت ها و آرزوهایت به پرواز درآوری ، چراکه همان ها دانه های سرخ انار زندگیت هستند و یقیناً مستلزم شکری بی پایان .پس دستانت را به من بده تا ... .
(با آرزوی بهترین ها برایتان : سید علی موسوی)