05/09/1403  
 
۱۳۹۱/۰۳/۲۰ ۱۰:۵۸
طبقه بندی: اخبار سازمان
چچ
صنف برای کسی فرش قرمز پهن نمی کند

گفت وگو با رئیس سازمان نظام صنفی

صنف برای کسی فرش قرمز پهن نمی کند

رحمتی به همان اندازه‌ای که رئوف و در این عکس می‌بینید خندان است به همان اندازه اصولگراست.

جنس اصولگرایی رحمتی حتی در منش و ارتباطات میان فردی او کاملا نمایان است. از همین‌روست که در دوران ریاست او بر سازمان نظام صنفی رایانه‌ای منتقدانش به همان اندازه که منش فردی‌اش را می‌ستودند و می‌ستایند به همان اندازه از دشوارگیری‌های اصول‌گرایانه او گریزان بودند و شدند. گفتگوی ما تقریبا یا تحقیقا مصادف است با پایان رسمی ریاست او در سازمان نظام صنفی، در این گفتگو رویکرد ما در سوالات اگرچه کلی‌گرایانه است اما این سوالات کلی در واقع جزئیاتی را نمایان می‌سازد که نمودش راحتی در کارزار استعفایی اخیر نیز مشاهده می‌کنید. از همین‌رو معتقدیم جواب‌های رحمتی نیز بنا به همان خصوصیت اصولگرایانه دربردارنده واقعیت‌هایی است که می‌تواند نشان دهد که نظام صنفی رایانه‌ای در چه اوضاع و احوالی است.
    شاید سوال اول به به نظر یک سوال صنفی نباشد؛ چرا که به نظر می‌رسد خستگی و دغدغه شما کمی کمتر از سال گذشته است، حداقل چهره و خنده‌رویی شما که این را نشان می‌دهد، آیا این برداشت درستی است؟
برداشت درستی است، الان حد‌اقل وقت برای خندیدن هست، کار صنفی کردن در شرایط ما یک فرآیند در حال شدن است، در واقع ما نهادهای صنفی و آحاد تحت پوشش آن نهاد را که از مراحل اولیه‌ای عبور کرده باشند و ضوابط و آیین‌نامه‌های آنها مشخص شده باشد، داریم اما هنوز این نهادهای صنفی به مرحله بلوغ نرسیده‌اند، هم‌اکنون فرآیند شدن اتفاق می‌افتد و این مرحله نیز گرفتاری‌های خاص خودش را دارد.
ظاهرا مسند صنفی شخصیت و منش افراد را تغییر می‌دهد، هر چند آنها سال‌ها در صنف فعالیت کرده باشند؛ در اصل آنها وارد بازی‌ای می‌شوند که بخش عمده‌ای از آن به کاراکتر افراد ربط ندارد.
دوست دارم جور دیگری به قضیه نگاه کنیم؛ وقتی کسی در موقعیت مشابه من در ارتباط با صنف قرار می‌گیرد طبیعتا محدودیت‌هایی در رفتارهایش خواهد داشت، این اجتناب‌ناپذیر است اما کاراکتر و شخصیت طرف تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد. فکر می‌کنم با آوردن مثال‌های مشخص می‌توانم این را باز کنم.
خواهش می‌کنم مثال بزنید.
ما در سال‌های گذشته با این سوال مواجه بودیم که در چه کوریدوری در حال حرکت هستیم؟ پیش‌فرض من این بوده که از بعد سیاسی ما درونگرا هستیم و ارتباطات باز سیاسی و اقتصادی نداریم، از آن طرف نگاه دولت به آی‌تی نگاه صنعتی نیست، این دید وجود ندارد که IT باید درصد معینی از تولید ناخالص داخلی (GDP) را به خود اختصاص دهد و حداکثر نگاهی که در برنامه چهارم و پنجم وجود داشته نگاه توانمندساز بخش‌های دیگر است. در چنین شرایطی مختصاتی برای ما تعریف می‌‌شود که باید انتظار داشته باشیم اینترنت ملی مطرح شود، با تمام مواردی که وجود دارد. ما باید انتظار داشته باشیم که سیاست‌های حمایت از تولید کالای داخلی مطرح شود، فارغ از صحت و سقم آن. باید انتظار داشته باشیم در نگاه ملی راهبردهای امنیتی بر راهبردهای توسعه غلبه پیدا کند.
یعنی کاراکتر افراد داخل مختصات قرار می‌گیرد.
رفتارهای افراد نهایتا تحت تلقی و نگرش ماست. اگر این را به نگرش ربط دهیم درست است. در این چارچوب کلیت رفتارها معنا پیدا می‌کند، در این مختصات رفتارها با شرایطی که شما شرایط برونگرا داشته باشید خیلی فرق می‌کند چرا که در آن صورت ارتباطات خیلی گسترده‌ای دارید.
من مثال مصداقی می‌زنم از دوره ریاست خودتان؛ شما فردی بودید که عقیده به همگرایی داشتید، اصولا با شعار تعامل هم‌افزا آمدید تلاش کردید تا آنجا که ممکن است تشکل‌های مختلف و دیدگاه‌های مختلف را به هم نزدیک کنید و از سوی دیگر دولت را با صنف با نقطه تماس سازمان همراه کنید اما بعد از گذشت دوره سه سال و اندی دوره مدیریت شما نمی‌شود گفت دیدگاه مدیریتی شما در صنف جاری و ساری شده است، نمونه آن این است که در این انتخاباتی که برگزار شد با یک انتخابات کاملا دوپاره مواجه شدید و حتی بعد از انتخاب هیات مدیره دامنه کنش‌ها و تنش‌ها همچنان در آن وجود دارد، این فضا را با تفسیر خودتان چگونه توضیح می‌دهید؟
فکر می‌کنم افت و خیزی که در این قضایا وجود دارد خیلی غیرطبیعی نیست. برداشت من این است اگر دو طرز فکر حول دو محور چالش دارند معنی‌اش این نیست که افتراق عجیب و غریبی در حال اتفاق افتادن است، معنی‌اش این است که شفافیت ایجاد می‌شود، نگاه‌های حول منافع خود شکل می‌گیرند و تقابل ایجاد می‌شود. من از این زاویه نگاه می‌کنم.
یعنی شما قبول ندارید که تشتت و اختلاف‌های زیاد در صنف موجب تضعیف صنف می‌شود؟
چنین احتمالی وجود دارد، این برمی‌گردد به شیوه رعایت قواعد بازی توسط طرف‌های مختلف. فکر می‌کنم حدود یک سال و خرده‌ای پیش در خصوص مشکلی که برای سخت‌افزاری‌ها در گمرک پیش آمده بود سر و صدای عجیبی به ‌پا شد، الان به دلیل پروژه‌ای که داریم به صورت مرتب با گمرگ در تماس هستم، احساس می‌کنم خیلی وقت‌ها بدون اینکه شناخت کافی از صورت مساله داشته باشیم وارد مساله می‌شویم‌، البته منظورم این نیست که گمرک ذی‌حق است اما عدم اطلاع کافی نسبت به صورت مساله ما را به بیراهه می‌برد. آن زمان بحث شدیدی در مورد گمرک تخصصی بندر لنگه درگرفت؛ اگر ما کالایمان از آنجا وارد نشود چه می‌شود یا نمی‌شود. اکنون متوجه می‌شویم داستان چیز دیگری است. در ارتباط با این داستان نیز همه چیز ممکن است، اگر ما نگاه بلندمدت نداشته باشیم مشکل پیش می‌آید، اینکه دو جریان طرز تفکرشان با یکدیگر متفاوت است موضوعی طبیعی‌ است. در رابطه با انتخابات تهران دو طیف وجود داشت؛ یک طیف فکر می‌کرد خیلی تبلیغات کرده و خیلی کار انجام داده و می‌تواند برنده انتخابات باشد. انتخابات برگزار شد اما نسبت‌ها نشان داد یک طیف (دیگر) به شکل قاطع برنده انتخابات است، قواعد و ضوابط بازی هم در مجموع رعایت شد، یعنی طرف مقابل که گفت من نمی‌توانم این آرا را باور کنم، بازشماری آرا در حضور آنها صورت گرفت. این در واقع تمرین و ممارست دموکراسی را به همراه آورد که متوجه باشند این ملک طلق کسی نیست. می‌توان انتظار داشت که دیدگاه‌های منتقد وجود داشته باشد و باز هم قواعد رعایت شود.
داخل هیات مدیره چه قواعدی حاکم است؟ شما دور قبل یکسری قواعد برای اعضای هیات مدیره گذاشته بودید؛ مثلا چگونه می‌توانند نظر صنفی خود را بیان کنند. آیا فکر می‌کنید آن قواعد باید داخل هیات مدیره فعلی نیز وجود داشته باشد و آیا آن قواعد جلوی این اختلاف را گرفته یا از بین برده است؟
یک اصول کلی است که به نظر من در همه هیات مدیره‌ها باید وجود داشته باشد، مثلا اگر در بیزینسی فعال هستیم و موضع‌گیری و جهت‌گیری ما به صورت مستقیم بر بیزنس ما تاثیر می‌گذارد، اگر بنویسیم عضو هیات مدیره فلان شرکت یا فلان سازمان درست نیست، من با این رویکرد به صورت صددرصد مخالفم. معنایش این نیست که عضو هیات مدیره حق ندارد دیدگاه خود را بگوید، دیدگاه خود را تا زمانی که از این موقعیت سازمانی در جهت منافع خودش استفاده نکند به هر شکلی می‌تواند بیان کند.
تشخیص این امر با کیست؟
اینجا بحث دومی مطرح می‌شود؛ بحث دوم این بود که شما زمانی دیدگاه منتقد دارید، عضو هیات مدیره می‌آید در جلسه دیدگاه‌های خود را مطرح می‌کند، وقتی جمع‌بندی صورت‌گرفت صرف‌نظر از اینکه من صددرصد موافق باشم یا صددرصد مخالف، باید حامی تصمیمات هیات مدیره باشم؛ من نمی‌توانم مصاحبه‌ای بکنم که «آقا من از اساس آن را قبول ندارم». من حرفم این بود که باید قواعد و ضوابط بازی رعایت شود. اخیرا اتفاقی افتاد که خیلی هم خوشایند نبود؛ قضیه آقای پیربابایی. اگر این را به عنوان یک مصداق در نظر بگیریم، تصورم این است که ایشان باید علی‌القاعده ادامه می‌دانند، یعنی اگر کسی مشکل شخصی دارد کسی نمی‌تواند کاری انجام دهد اما اگر موضوع شخصی نبود وجود آقای پیربابایی و رعایت قواعد بازی و تعامل اکثریت و اقلیت هم به نفع صنف بود و هم ما برای دموکراسی تمرین و ممارست دائمی می‌کردیم.
شما طی یک ‌سال و نیم اخیر کاراکتر و دیدگاه‌هایی را بروز دادید که مشخص بود دیدگاه‌ها و نظرات شخص آقای رحمتی است. نمی‌گویم نظرات قبلی نظرات شما نبوده است، بالاخره هر مدیری که می‌آید سعی می‌کند روی پایه‌های مدیر گذشته سازمان کار کند اما یکسری از آن تصمیمات مشخصا تصمیمات شخصی شما بود، یکی از این تصمیمات در واقع تضمینی بود که به دیدگاه‌های مختلف دادید که آنها فرصت بروز در هیات مدیره خواهند داشت اما دیدگاه‌های منتقد مجال بروز پیدا نکردند. در این شرایط شما فکر می‌کنید آن ممارست صنفی باید وجود داشته باشد ؟
به صورت شفاف می‌گویم، در شورای مرکزی و کمتر در شورای تهران دیدگاه‌های مختلفی وجود داشت، کاری که من به عنوان رئیس سازمان انجام دادم این بود که جلسات مشخصی را در ابتدای دوره دوم برگزار کردیم و در این جلسات 17 یا 18 فعالیت عمده را که سازمان باید اولویت دهد در دوره دوم تعریف کردیم و گفتیم بسم‌الله هر کدام از دوستان که در شورای مرکزی‌اند حامل دیدگاه‌های خود هستند، این نیست که به فرموده باشند باید در انجام این اولویت‌ها مشارکت کنند، کسی که منتقد شیوه X بود می‌گفتیم مثلا این دو شیوه کار تناسب دارد با شیوه Y که شما دنبال می‌کنید، وقتی که این توزیع و تقسیم کار صورت گرفت بار روانی قضیه برداشته می‌شود. کسی که معتقد است با یکی از شیوه‌های عجیب غریب می‌تواند میلیاردها کار بیاورد داخل صنف، این فرصت در اختیارش قرار گرفته و اگر نمی‌تواند پیداست که تحلیلش در رویکرد به این قضیه اشکال دارد. ما گاه قضیه را می‌بندیم و زمانی قضیه را باز می‌کنیم.
پس شما طرفدار باز کردن قضیه هستید؟
بله. تجربه من این است که متاسفانه در مواردی به این دلیل قواعد بازی رعایت نشد که دوستان منتقد نیامدند در اثبات رویکردشان تلاش کنند. این مساله من یا دیگری نیست.
تصور نمی‌کنید که  مواردی مثل این روی انتخاب رئیس سازمان تاثیر بگذارد؟
بی‌شک هر چه رئیس سازمان سریع‌تر انتخاب شود این به نفع سازمان است. اینکه دیدگاه‌ها و رویکردها چالش‌برانگیز باشند بدون اینکه یک راه‌حلی به وجود آید و فقط حالت خط و نشان کشیدن باشد حالت تخریبی دارد. یک طرف قضیه انتخاب رئیس به دولت مربوط است، در دوره قبل هم چند ماه طول کشید و کش و قوس پیدا کرد و این دوره هم چند ماه طول کشیده، اگر این انتخاب دولتی بود ممکن بود در کسری از روز انتخاب صورت گیرد، خود این هم باز یک فرآیند در حال شدن است، اتاق بازرگانی را نگاه کنید، بخش دولتی، بخش انتخاباتی و... همه مشخص است.
منظورتان این است که ساز و کار آن مشخص است.
بله، در واقع به طرف دولتی می‌گویید که من انتخاب می‌کنم شما تاییدش کنید، نکته‌ای که برای طرف ‌دولتی پیش می‌آید این است که اگر به اراده اکثریت احترام نگذارد مشکل پیدا می‌کند، درست است که تنفیذ حکم است اما شما کدام رئیس‌جمهور را دیده‌اید که در تمام این مدت حکمش از سوی مقام معظم رهبری تنفیذ نشده باشد؟ درست است که این یک حق است اما وجه تمکین به اراده اکثریت وجه غالب‌تری است.
روسایی که برای سازمان انتخاب شده‌اند از بدنه صنف رای می‌گیرند و بالا می‌آیند و دولت حکم می‌دهد تا رئیس سازمان رسمی تلقی شود، از سوی دیگر لابی‌ها و نفوذ رئیس است که می‌تواند مشکلات داخل صنف را برطرف کند. قبول دارید که طی دو دوره گذشته هر چند ساختار انتخاب دموکراتیک‌تر بوده اما لابی‌هایش در دولت کمتر شده ‌است و این چالش در تایید رئیس و نفوذ وی در سازمان خود را نشان می‌دهد.
شما نمی‌توانید تحت تاثیر شخصیت فردی و تحت تاثیر نفوذ فردی حرکت سازمانی انجام دهید.
البته این نگاه یک نگاه نمادین است.
این طبیعی است که هر چقدر در ابتدای تشکیل سازمان باشیم به شخصیتی مثل آقای سعیدی بیشتر نیاز داشته باشیم؛ هم به لحاظ نفوذ و ارتباطات و هم به لحاظ بیان و جنبه‌های فردی. هر چقدر از آن دوره زمانی فاصله می‌گیریم به رویکرد سیستماتیک نزدیک می‌شویم. سازمان در جایگاه یک سیستم باید فعل و انفعالات لازم را داشته باشد و به هدف نزدیک‌تر شود. شما می‌توانید تیمی داشته باشید با یک ستاره یا دو ستاره یا می‌توانید تیمی داشته باشید که شخصیتی به آن صورت نداشته باشد اما کارکردهای سیستماتیک داشته باشد، در حال حاضر کاملا طرفدار این جهت‌گیری هستم و به نظرم این نظر سازمان را بیمه می‌کند.
در اصل به نظر شما سازمان نیاز به ستاره ندارد بلکه نیازمند سیستم است.
دقیقا.
قاعدتا هر چقدر صاحبان صنایع بزرگ و افرادی که جایگاه صنفی قدرتمندتری دارند وارد این بازی شوند قدرت برای لابی هم بیشتر می‌شود. در واقع شکل ناراحت‌کننده آن است که تیم در اختیار کوتوله‌ها قرار گیرد. تیمی که هیچ ستاره‌ای ندارد قدرت لابی آن نیز بسیار پایین خواهد آمد و شخصیتی که بتواند سرنوشت یک سازمان را تغییر دهد وجود ندارد؟
این یک بحث قدیمی است که چه رابطه‌ای بین شخصیت کسی که در موقعیت رهبری یا اداره قرار می‌گیرد با سمت او وجود دارد.
شخص نه حالا اشخاص، لزوما کاراکتر فرد رئیس را حرف نمی‌زنم، از زمان انجمن شرکت‌های انفورماتیک نیز چنین موضوعی به چشم می‌خورد. شما یک کلوپ قدرتمندان داشته باشید یا یک نهاد مردم‌نهاد، البته هر کدام از اینها خوبی‌ها و بدی‌های خود را خواهد داشت، نگاه ما به فرآیند است نگاه به فرد خاصی نیست.
در دوره اول چه به انجمن مربوط می‌شد چه مراحل بعدی همه دنبال این بودند که تشکلی در جهت دفاع از منافع صنف شکل بگیرد. این حرف کلی است چرا که منافع در بسیاری از جاها متضاد است، منافع تولیدکننده را با منافع واردکننده در جایی که صنف می‌رود در دفاع یا مخالف یک تعرفه حرکت می‌کند شما چه چیزی تعریف می‌کنید. می‌خواهم بگویم که ما از دوره‌ای عبور می‌کنیم که همه طرفین منافع باید یاد بگیرند حول و حوش اشتراک منافع حرکت کنند. امسال تعرفه‌ای می‌شود 40 درصد سال دیگر می‌شود صفر درصد، این منجر می‌شود که طیفی به شدت موافق بشوند طیفی به شدت مخالف. اگر با یک مویز بخواهد گرمی‌مان کند یا سردی‌مان، این کار ما را راه نمی‌اندازد. بنابراین به نظر من عبور از این مرحله واقعا ممارست و صبر و حوصله‌ می‌خواهد، اگر بعضی‌ها فاصله گرفته‌اند به چه چیزی برمی‌گردد، مگر صنف کجاست؟ کیست؟ اگر من دیدگاهم این باشد که حامل نقطه نظراتی هستم که باید حضور پیدا کند به هر حال باید در آن فضا مطرح شود، اگر دنبال این هستم که به این شرط بیایم که فرش قرمز برای من پهن کنند یعنی من نفهمیده‌ام که صنف یعنی چه. اگر فکر می‌کنم باید در کوتاه‌مدت اشتراک صنف با منافع کسب و کار من روی 90 درصد باشد خوب من نفهمیده‌ام و باید فاصله بگیرم. آن چیزی که به عنوان خانه صنف وجود دارد شأن و اهمیتش اینقدر اقتضا می‌کند که فصل اشتراک بر اساس شرایط محیطی کمتر شود، وقتی نگاه کل به جزء داشته باشید باید انتظار داشته باشید که شرکت‌ها مشارکت بیشتری داشته باشند اما به عنوان مثال در ارتباط با شرکت‌های مثلا PAP ما با این موضوع مواجه هستیم که تمامی امکانات و منابعی که باید در اختیار آنها قرار بگیرد کانالیزه است و در اختیار دولت. حال نگاه می‌کنید می‌بینید اینها از یک طرف منافع مشترک دارند از طرف دیگر هم گیر و گرفتاری‌هایی دارند که تعدادی از آنها در چانه‌زنی با دولت به طور طبیعی امتیازاتی را به دست می‌آورند. وقتی در یک مجموعه بسته و محدود این قضیه را می‌بینی طبیعی است که در یک مجموعه بازتر که گروه‌های مختلفی فعالیت می‌کنند نیز چنین وضعی وجود داشته باشد. این سوال مطرح است که اگر دامنه اشتراک منافع من با مجموعه نقش‌آفرینان 30 درصد است بهتر است منزوی باشم و کنار گود خودم را قرار دهم؟ به نظر من میزان اشتراک منافع تحت شرایط محیطی بالا و پایین دارد و من روی حداقل اشتراک منافع منفعتم این است که حضور داشته باشم. همین موضوع را شما در حیطه دوستان سخت‌افزاری مطرح کنید. ما موضوعاتی داریم و به دفعات پیش آمده و به این دوستان گفته شده شما راهکار فصل اشتراک منافع خودتان را روی میز بگذارید، هر گاه این راهکار راهکاری باشد که مورد توافق اکثریت نسبی باشد طیف‌های دیگری هم آن را حمایت می‌کنند، آیا این اتفاق افتاده است؟
ما نمی‌دانم اما انگار شما می‌گویید نیفتاده است؟
این اتفاق نیفتاده است، حال علتش چیست؟ علتش این نیست که ما آدم‌های خوبی نیستیم، علتش این است که ما یاد نگرفته‌ایم از تضادها بگذریم؛ روی منافع و روی اشتراک‌ها سرمایه‌گذاری کنیم.
اما مصداق‌هایی که حرف شما را تایید نمی‌کند هم وجود دارد. این جمع در بخش‌های دیگر توانسته‌اند با یکدیگر همکاری کنند، این جمع در مجمع واردات توانسته‌اند دور یک میز بنشینند یا توانسته‌اند در سندیکا در هیات مدیره جدید حضور یابند، این تضادها در آن هیات مدیره هم وجود دارد؛ چرا آنها فکر می‌کنند می‌توانند آنجا با یکدیگر کار کنند اما نمی‌توانند در هیات مدیره سازمان با وجود تضادها کار کنند. شما می‌گویید سازمان ابر بزرگی است که لایه‌های مختلف را باید پوشش دهد اما این اختلاف در نرم‌افزاری‌ها هم دیده شده فقط در سخت‌افزاری‌ها نیست، در حال حاضر برخی از بزرگان نرم‌افزاری هم در سازمان نیستند؟
شاید این دو در مثال مجمعی که زدید با یکدیگر ربط پیدا کند، زمانی در ارتباط با دستگاه یا نهاد دولتی وارد می‌شوید و تعامل می‌کنید، در واقع محور یکپارچگی شما آن جنبه قضیه می‌شود، قدرت بازار منابع مالی قانون مقررات همه اینها آن طرف قضیه است، آن می‌شود چتر پوششی که ارتباطات را حول محور خودش تشکیل می‌دهد؛ ما اینجا در سازمان هیچ کدام از قضایا را نداریم، ما در شرایط اولیه تجربه و تمرین در رابطه با نهاد واسط میان بخش خصوصی و دولت هستیم و در حال عبور از آن. این مسائل را در نظر بگیرید که چیزهایی هست که قطعا به زمان نیاز دارد. مثل کمربند ایمنی، چند سال است که این مطرح شده است. بنابراین ما نباید سازمان نظام صنفی و همکاری در آن را با یک همکاری خیلی خیلی مشخص مقایسه کنیم که پوشش دولتی در ارتباط با آن وجود دارد. اگر ما نگاه کوتاه‌مدت داشته باشیم، با توجه به سختی کار همه باید کنار بکشند، اگر مصداقی صحبت کنیم بسیار زمینه‌های مشخصی داریم که می‌توانیم سر آنها با یکدیگر به تفاهم برسیم و روی آنها کار کنیم، مثلا هنوز صنف فناوری اطلاعات کشور فاقد یک نماینده در کمیسیون تنظیم مقررات است؛ این یعنی چه؟ یعنی علی‌رغم تمام محمل‌های قانونی و تمام فعالیت‌ها و استراتژی تعامل هم‌افزا با دولت و دیدگاه، حاکمیتی در خصوص اینکه نماینده بخش خصوصی در کمیسیون تنظیم مقررات نشسته باشد وجود ندارد. پس بحث ما یک بحث پایه‌ای است.
دقت کنید خیلی از جدا شده‌ها لزوما سخت‌افزاری نیستند حتی نرم‌افزاری هم در میان آنها به چشم می‌خورد؟
من برای این قضیه سه دلیل می‌بینم و اعتقاد دارم به حکم آنچه در تاریخ اتفاق افتاده است صنف از این مراحل عبور خواهد کرد؛ یک: ما می‌توانیم عافیت‌طلبانه برخورد کنیم، اینکه در کوتاه‌مدت یک سال و دو سال این‌گونه فعالیت‌ها جواب نمی‌دهد پس ما انرژیمان را معطوف به بیزینس خود کنیم. نکته دوم اینکه قواعد و مقررات بازی را رعایت نکنیم. دوره‌ای من رئیس هیات مدیره ثنارای بودم، اصرار داشتم که یکی از شرکت‌های بزرگ وقت در این ترکیب حضور داشته باشد، مدیر وقت آن شرکت جمله‌ای را گفت که هیچ وقت از یاد نمی‌برم؛ او گفت:«شما خیلی دیدگاه مشارکتی دارید اما ما به اندازه‌ای بزرگ هستیم که اگر دم در ورودی آنجا بایستیم کس دیگری نمی‌تواند وارد شود، شما این را می‌پذیرید؟» ما هم با آن شرکت خداحافظی کردیم.
دلیل دوم این است که ما هم در واقع نگاه غیرمشارکتی داشته باشیم، اینکه وقتی ما هستیم یعنی ما، حرف ما و آن چیزی که ما می‌گوییم باید باشد، دلیل سوم تلفیق این دوتاست. یعنی آن روحیه وجود دارد، عافیت‌طلبی کوتاه‌مدت هم هست و تحت تاثیر آن می‌گوییم حاشیه‌نشینی عافیت‌طلبی است، کار نکرده، عیب و ایراد ندارد پس فردا اوضاع بهتر می‌شود، آن موقع می‌آییم وسط. به نظر من به تدریج از این موارد می‌گذریم.
خانم داننده را چطور مدیری برای سازمان می‌دانید؟
تصور می‌کنم بهترین نفری که می‌شد در ترکیب شورای مرکزی برای ریاست کاندیدا شود ایشان بود، اینکه نقاط قوت و ضعف ایشان چیست ارتباطی با این قضیه ندارد. اعتقاد دارم که سازمان در دوره سوم به یک تفکر سیستماتیک احتیاج دارد و به قهرمان احتیاج ندارد و خیلی از ویژگی‌های خانم داننده با این نیاز منطبق است، یعنی ما به کسی احتیاج داریم که اهل شعار نباشد اهل عمل باشد. این موضوع در سابقه صنفی ایشان هست. در دوره اول و دوره دوم هر کاری که به وی ارجاع شد بدون هیاهو و سر و صدا جمع کرد، ایشان به کار صنفی اعتقاد دارد و اگر یک جایی تصمیم نادرستی بگیرد ظرفیت پذیرش را آن اشتباه را دارد.
اگر دوره فعلی هم تمام شود، اگر فرصتی پیش بیاید حاضرید رئیس سازمان شوید؟
من مدیون هیات مدیره رایورزم چراکه دوره ریاست من در سازمان ضربات زیادی به رایورز وارد کرد، در واقع اعضای هیات مدیره تحمل و خویشتن‌داری کردند. اگر تمایل شخصی را در نظر بگیریم از آن روی که من تمایل به کار صنفی دارم، هفت سال ثنارای بودم، چند سال انجمن چند سال سازمان نظام صنفی، خیلی بستگی به شرایط دارد، اگر عقب‌افتادگی شرکت را که به دلیل حضور من در سازمان به ‌وجود آمده جبران کنیم علاقه آن وجود دارد اما در حال حاضر نمی‌توانم پاسخ بله یا خیر بگویم.

منبع:
آدرس کوتاه شده: